الهه ی الهام
انجمن ادبی
گفتم: بیا! آمد! دست در دست حس دریاچه را دور زدیم! نا باورانه، عشق را، در این شرجی مه گرفته، دوباره باور کردم! اگر دست هایش در دست هایم خواب نبودند؛ دریاچه از ذوق برای غرق کردنش، لحظه ای هم درنگ نمی کرد! از کتاب مجموعه شعر:صندلی خالی موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|